سام خانی

سام من بهترینم آن روز که تو را درون خود یافتم دیگر برای خویش نماندم تو آمدی در وجودم ریشه دواندی، زندگی دوباره بخشیدی و شوق صد افزون، ذره ذره وجودم را به تو که تمام هستیم هستی بخشیدم دیگر چه آرزویی مانده که ندارم چون تو همه آرزوهایی. پسرم ، هر روز برای بودنت اشک ریختم با هراس ازدست دادنت هفت ماه زندگی کردم ولی تو هدیه پروردگاری، مگر میشود؛ آنروز که دست نوازش پروردگار را بر گیسوان خویش حس کردم دانستم که تو می مانی، تقدیر بر پیشانیم بوسه زد که ای خوشبخت ترین، او می ماند چون تو میخواهی و او، پس برخیز و امیدوار در انتظار آمدنش بمان، هرچند که تو برای آمدنت شتاب کردی ولی آمدی و با خود در آخرین روزهای سرد پاییز برای زندگیمان بهار آوردی، روزی که تورا در آغوش گرفتم بهترین روزها بود، گریه میکردی و در آغوش من آرام گرفتی چقدر کوچک بودی و خواستنی. پسر دوست داشتنیم و ای امید روزگارانم جز تو دیگر هیچ نمیخواهم. پاک و بی آلایش، سبز و شاداب و همواره خندان و با عشق بمان چون تو حاصل عشقی. من و پدرت هرروز برای آمدنت یزدان را سپاس میگوییم زیرا که وقتی تو آمدی زندگی به ما لبخند زد. دوستت دارم با عشق مادرت

مامان سام 0 مطلب

تعداد مطالب : 0
تاریخ عضویت : 7 شهریور 93